شماره پشتیبانی 24/7 09112552805 - 09359356687

ساری، تاریخچه ای از گذشته

پنجره ی چوبی کوچک اتاقم را باز کردم، نیمه هلالی زرد رنگ از پشت رشته کوه های البرز کم کم دارد خودش را نمایان می کند. باد دست نوازشی بر صورتم کشید، چند ابری که در اسمان دیده میشد را با خود برد و خورشید خانم را پنهان کرد. حتما گرگ هم من هستم. لبخندی روی صورتم نمایان شد، یاد قایم باشک افتادم. طبیعت بازی اش گرفته، دارد با من قایم باشک بازی میکند.

پیراهن گل گلی سبز رنگم را پوشیدم، یواشکی خودم را به دشت شقایق رساندم. کوه دماوند زیبا و پرابهت تر از همیشه جلوه می کند. با نسیم درمیان شقایق ها میدوم و همراه آنان تاب میخورم، گاهی با کفش دوزک ها بازی میکنم. روی چمن زار درازکشیده بودم، به آسمانی نگاه میکردم که دیگر از نور خورشید بی نیاز شده بود. عاشقانه به خورشید لبخند زدم که ناگهان لبخندم روی لبانم خشک شد، حرف های مادرم در ذهنم تداعی شد: ما امروز به شهر می رویم، ترس عجیبی در وجودم رخنه کرد، نکند حالا که اینجایم مرا فراموش کرده باشند و بدون من به خانه مادر بزرگ بروند.
با تمام سرعت به سمت خانه دویدم. حتی با شقایق ها و کفش دوزکم خداحافظی نکردم. مادرم با عصبانیت دم در منتظرم ایستاده بود: کجا رفته بودی؟ زودباش راه بیوفت. پدرت منتظر است، زودباش. با حالتی ناراحت وارد ارابه شدم. تا شهر ساکت نشسته بودم که مادرم به پدرم گفت: دیگر نزدیک شدیم.
آری دیگر نزدیک شده بودیم، شهر پراز هیاهو بود. صدای فریاد بازاریان را میشنیدم. نزدیک عوارضی شهر ایستاده بودیم، از دروازه ی نقاره خانه:( دروازه جنوبی ساری که پیش از دوره قاجار دروازه چهل دختران و چهل در نامیده می شد و پس از آن که قاجاریه روی کار آمدند؛ با ساخت بناهای دیوانخاه و باغشاه که نقاره خانه نیز داشته است به دروازه ارگ، باغشاه، دولت، و نقاره خانه مشهور شد) وارد شدیم. معلمم قبلا برایم گفته بود که ساری (جایی که مادربزرگ زندگی میکند) 4 دروازه به نام های دروازه بارفروش، دروازه استرآباد، دروازه فرح آباد و دروازه نقاره خانه دارد.

دروازه بار فروش: دروازه غربی ساری که اهالی به طرف بارفروش می رفتند. مردم ساری آن را با نام دروازه بابل نیز می خواندند.

دروازه استرآباد: دروازه ی شرقی ساری که بعدها به جهت تغییر نام شهر استرآباد به دروازه گرگان معروف شد. ناصرالدین شاه در سال 1292 هجری قمری از این دروازه وارد ساری شده و در یادداشت های خود از ان نام برده است. اسلامی مولف کتاب جغرافیای تاریخی ساری، مکان این دروازه را در حدود میدان شهدا میداند.

دروازه فرح آباد: دروازه ی شمالی ساری که در نزدیکی بقعه ملامجدالدین مکی قرار داشت و گویا تا پیش از احداث شهر فرح آباد توسط شاه عباس صفوی، به نام ملامجدالدین خوانده می شده است لی از آن به بعد به هردو نام در کتابها و مستندات آمده است.

حالا که سخن از ساری به میان آمد بگذارید برایتان از تاریخچه ی ان بگویم:

در افسانه های تاریخی ایران قدیم؛ بنای ساری را به طوس پسر نوذر، سردار کیکاووس نسبت می دهند. بنابر نوشته مولف تاریخ طبرستان ((به وضعی که اکنون کوسان می گویند شهری بنیان کرد که طوسان نامیده می شد.))
درباره ی نام شهر مزبور مورخان عقاید مختلفی داشته اند و هرکس نام یکی از بلاد باستانی را که در کتاب های یونانی دیده می شد بر ان بنا نهاده است. برخی ان را فناک و عده ای زدرگرته و برخی سیرینکس نامیده اند.

در سفر نامه سیاحان آمده که مردم، ساری را به کیومرث پیشدادی، به قول فردوسی اولین پادشاه روی زمین نسبت داده اند. افرادی از جمله حمداله مستوفی بنای ان را به تهمورث شاه دیو بند پشدائی نسبت می دهند، بسیاری از روی شواهد بر این باورند که تخت گاه شاهنشاه فریدون بر عالم بوده است، اما تقریبا همگی بر این اعتقادند که توس پور نوذر از نوادگان فریدون شاه و سپهسالار کیخسرو ان را بنا نموده و نام ان منطقه را توسان نامیده است، همانطور که قبلا گفتم یونانیان باستان ان را زادراکارتا، پایتخت تمدن هیرکانیا، ذکر می کردند.

 اشپیگل شرق شناس و نئونازیست المانی ذکر کرده که نام ساری کنونی برگرفته از نام قوم سائورو بوده که قبل از هجوم اریایی به این منطقه در شهر باستانی اسرم زندگی می کردند.
ادوارد پولاک عقیده دارد که نام ساری دگرگونی واژگان سادراکارتا می باشد.
دکتر اسلامی نیز در کتاب خویش نوشته که احتمال آنکه زادراکارتا از نام زردگرد، باشد نیز است.
مستندات تاریخی؛ فرخان بزرگ در سال 56 ه. ق ساری را به کلی مرمت و باز سازی کرد به وی نسبت می دهند.
مدتی پسر فرخان حاکم ساری بود و پس از ان به دلیل تهاجمات دشمنان فرخان بزرگ، ساری را مرکز حکومت خویش نهاد. تا قرن دوم هجری دین مردمان ان زرتشتی بود. تا اینکه سپاه خلیفه ی عباسی توانست به ساری حمله کرده و بدین جهت مردم را مسلمان نمایند ولی پس از رفتن ان ها به دلیل ظلم و ستم خلیفه، مردم باردیگر به دین زرتشت پناه بردند تا انجا که نمایندگان و مبلغان دین اسلام از طرف امام جعفر صادق توانستند با ایجاد گرمی و محبت در بین مردم انان را به اسلام و مذهب بگراوایند.
ساری زمانی تحت فرماندهی اسپهبد قارن(کارن) بود و به دلیل افتخارات بزرگی که او برای طبرستان آورد پس از گذشت چندین قرن هنوز از خاطره ها بیرون نرفته و یکی از خیابان های ساری به پاس زحمات بزرگ او بدین نام است و پس از ان مازیار پور قارن حکومت کرد که او نیز مردی بزرگ بود و اقدامات نیک وی هنوز هم پابرجاست، سپس حاکمان منصوب یعقوب لیث صفاری و امیر اسماعیل سامانی تا سال 298 در ساری حکم رانی کردند تا انکه در ان سال روس ها ساری را به اتش کشاندند و حکومت در دست ال زیار که اهل تسنن بودند و آل بویه که اهل تشیع بودند قرار گرفت تا سال 426 که سلطان محمود غزنوی به ساری امد و بسیاری از شهر را ویران نمود.
شاه عباس بزرگ به دلیل اینکه از طرف مادر مازندرانی بود علاقه فراوانی به اباد کردن مازندران داشت و او دهکده طاهان را در شمال شهر و نزدیکی ساحل دریا را تبدیل به شهر کرد و ان را مرکز مازندران قرارداد.
 پیتر دلاواله جهانگرد معروف ایتالیایی که به سال 1025 ه. ق. ساری را دید و یک شب را در ان اقامت گزید درباره ی ساری چنین نگاشته ((ساری حصار ندارد و تا چشم می بیند باغ های میوه و خصوصا مرکبات در ان بسیار فراوان است. جالب ان جاست که سفق بسیاری از خانه ها مرکب از ساقه خشک غلات و گل مال است، فقط برخی از خانه ها سقف سفالی دارند، مردمانی بسیار مهربان دارد و انان کمال لطف و محبت را نسبت به من روا داشتند. فردای ان روز به قصد عزیمت به فرح آباد که شاه در ان جاست ساری را ترک کردیم، چهار فرسنگ بین ساری و فرح آباد راه بود با دریا دومایل فاصله داشت و در میان راه اثرات درختان تازه قطع شده را می دیدم و کارگران مشغول سنگ فرش جاده ها بودند و وقتی به فرح آباد رسیدیم خبردار شدیم که شاه در انجا نیست و شاه که نمی تواند در یک مکان ثابت بماند به دو فرسنگی غرب فرح اباد رفته بود)) اما فرح اباد شهر زیبایی که شاه عباس بنا کرد عمر زیادی نداشت و در حمله شبانه روس ها به اتش کشیده شد.
 پس از ان ساری باری دیگر مرکز مازندران گردید پس از قتل نادر شاه، محمد حسن خان قاجار توانست حکومت مازندران را به دست گیرد و دستور داد تا جاده استر آباد تا شهسوار را سنگ فرش کنند و او پل بار روی تجن کشید که  به پل محمد حسن خانی مشهور گشت البته بعدها در اثر زلزله خراب شد ولی پل بارفروش(بابل) هنوز هم باقی است.
در زمان فتح علی شاه؛ محمد ملک ارا، پسر ارشد او حاکم ساری بود. کاخ بزرگی را ساخت که بعدها به نام نوباغ شاه نهادند(هم اکنون مکان این باغ پادگان است).
ابت جهانگرد معروف که در زمان فتحعلی شاه به ساری آمد نوشته است(( بیشتر حصارهای شهر در اثر زلزله خراب بود. خندق باریک و کم عمق در برخی قسمت های شهر به چشم می خورد، محیط شهر دو مایل مربع است شش محله دارد و سه هزار خانوار جمعیت در ان شهر ساکن اند، کف کوچه ها سنگ فرش است و از نظر فرهنگ سطح بالایی دارد و هفتاد مدرسه دارد، ملک آرا باغ های بسیاری را در ساری احداث کرد و در ساری فقیر زساد است و تا تهران هشت روز راه است و به فاصله ی یک مایل از ساری رودی بزرگ می گذرد)).

ما به میدان ساعت ساری رسیدیم، این برج نماد شهر ساری میباشد که با معماری ایرانی و اروپایی ساخته شده است. علاوه بر میدان ساعت ،ساری دارای جاذبه های بی شماری است که هرکدام داستان خاص خود را دارند.
دیگر به خانه ی مادربزرگم نزدیک شده ایم، قند در دلم دارد آب می شود، مادربزرگ و قصه های شیرینش، مادربزرگ و عطر خانه اش و نوازش هایش همه را میپرستم. از شما دوستان خداحافظی میکنم.

دیدگاهتان را بنویسید

توجه: نظرات در وب سایت منعکس کننده دیدگاه نویسندگان آنها است، و نه لزوما دیدگاه های پورتال وب سایت کتابفروشی. درخواست شده است که از توهین ها، سوگند و بیان عرفانی خودداری شود. ما حق حذف هر گونه نظر بدون توضیحات اطلاع رسانی.

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای الزامی علامتگذاری شده اند با *